بله بله دلم طاقت نیاورد ((: پیام دادم به حامد که میخوای برا گرفتن بلیط کمکت کنم.فرمودن نه گرفتم.گمون کنم برادرش براش بلیط چارتری جور کرده بود.مث احمقا گفتم نمیشه تو راه برگشت بیای یزد.جواب نداد. چرا بیاد یزد؟ کادو داده بهت که پس بدی بهش؟ تنها چیزی که داد سویشرت کهنه اش بود که هزار سال بود میپوشیدش.اونم انقدر ذوقشو کردی که.

چه مرگته پنج ثانیه یه بار میری فیلمشو که تو تاکسی سرشو گذاشتع رو شونه ات خوابش برده رو نگاه میکنی غش و ضعف میری براش.تموم شده.نمیخوادت دیگه.ولت کرد رفت.چرا کنار نمیای با این موضوع.چرا افسردگی ولم نمیکنه. از خوردن خسته شدم.از هی زیاد کردن دوز داروها. بسمه

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

نماینده سانترال پاناسونيك فروش و اجراء نمایندگی مجاز اسنوا و دوو تفریح پولو جزوه رایگان